انگلیس ، درسودای پادشاه تراشی جدید!
عبدالله هروی
چند روزقبل روزنامه انگلیسی تایمز افشا نمود که شرارد کوپر کولز سفیر انگلیس در کابل عملیات مبارزه با طالبان در افغانستان را شکست خورده خوانده است. روزنامه مذکور به نقل از متن منتشر شده یک مکالمه رمزی میان یک دیپلمات فرانسوی و دفتر رئیس جمهور فرانسه نوشت که آقای کولز معتقد است تنها دورنمای واقع بینانه برای افغانستان، به قدرت رسیدن یک دیکتاتور قابل قبول در این کشور است.
از جانب دیگر یکی از مقامات ارشد نظامی انگلیس که به تازگی از افغانستان برگشته است اظهار نظر نموده است که عملیات نظامی علیه طالبان، به پیروزی قطعی نخواهد رسید. ژنرال مارک کارلتون اسمیث (Mark Carleton-Smith ) تاکید کرده که برای پایان دادن به شورش ها در افغانستان، با طالبان معامله شود. وی در ادامه اظهاراتش گفته است اگر طالبان آماده مذاکره برای دست یافتن به یک توافق سیاسی باشند، این می تواند فرصت مناسبی برای پایان دادن به بحران باشد.
اظهارات اخیر مقامات بلند پایه انگلیس در حالی صورت میگیرد که این کشور از سال 2001 به بعد هماره سخن از جدیت و قاطعیت سازش ناپذیر در پیشبرد مبارزه و هدف ضد تروریسم بر زبان می راندند و جهان را به این رسالت جهانی و سرنوشت ساز فرا می خواندند. اما هنوز چند صباحی از داعیه های بلند پروازانه انگلیس نگذشته بود که شایعات ارتباط و حمایت ضمنی انگلیس از نیروهای طالبان در پاکستان و افغانستان بر سر زبانها افتاد. در پی یابی این شایعه ها رخداد های نیز رونما گردید که شایعه های یاد شده را قوت بخشید. اما بسیاری این شایعه ها را ناشی از ذهن توطئه گرایانه تلقی می نمودند. اما معامله انگلیس ها در جنوب
( هلمند ) با طالبان این شایعه ها را به واقعیت بدل نمود. هم چنین مقامات سیاسی انگلیس نیز بار ها تلاش ورزیده اند که مناسبات طالبان و کابل را بهبود بخشیده و آنان را به نوعی در قدرت سهیم سازند. هر چند این تلاش ها با روح و هدف اصلی جبهه مبارزه با تروریزم کاملا مغایرت داشت ، اما با آن هم انگلیس ها بخاطر منافع فرا مرزی خود بصورت مجدانه تلاش بخرج دادند که از نابودی و اضمحلال طالبان جلوگیری بعمل آید. سر انجام آخرین اظهارات مقامات انگلیسی آشکار ساخت که انگلیس ها در آغاز در امر مبارزه با تروریزم و استقرار دموکراسی در افغانستان صداقت نداشته بلکه از چنین داعیه های فقط بعنوان ابزار پوششی برای تامین منافع فرامرزی خود استفاده می نمایند. آنان بصورت کاملا واضح و بدور از نزاکت های انسانی سرنوشت مردم افغانستان و منطقه را قربانی و معامله بازی های سیاسی و کسب منافع خویش ساخته اند.آنچه موجب شگفتی می باشد اینست که انگلیس ها توانسته بر روند آنچه مبارزه باتروریزم خوانده می شود کنترل دقیق داشته و حتی امریکایی ها و غربی ها را درجهت مقاصد خود سوق دهد.
با نگاهی گذرا به آیینه تاریخ ، شیوه های شیطنت آمیز و حیله گرانه انگلیس را در طول تاریخ می توان سراغ گرفت ؛ سرنوشت کشور های استعمارزده نشان میدهد که چگونه استعمارگران انگلیسی با شگرد های خاص سرنوشت و مقدرات آنان را به بازی گرفته است. آنان چگونه با تزویر های فریبنده خویش دامهای تفرقه و نزاع را در میان ملت ها بجای گذاشته و زمینه اختلاف و کشمکش های مرزی را میان دولت ها بوجود آورد تا در فردا های دور نیز زمینه نفوذ و دخالت آنان مهیا باشد. استعمار انگلیس بصورت بسیار فریبنده توانست که امپراتوری عثمانی را تجزیه نموده و سرزمین های عربی را بصورت لقمه های راحت الحلقوم درآورد. هم چنین با شگرد های خاص از جمله تامین ثبات و امنیت در جامعه بحران زده آن روز ایران ، استبداد رضاخانی را برقرار ساخت ؛ در افغانستان با تحریک احساسات مذهبی حکومت ترقی خواه امان الله خان را برانداخت و بجای آن رژیم های خود کامه و ارتجاعی هم چون استبداد نادر خانی را تحمیل نمود.
در دوران معاصر، بار دیگرانگلیس در چهره پیشکسوت و پرچمدار مبارزه با تروریزم در پی آنست که اهداف فرامرزی و استعماری خود را تعقیب نماید. سخنان و داعیه های آتشین سران انگلیس در سالهای 2001 تاکنون از خاطره ها فراموش نگردیده است که چگونه خواهان به محاکمه کشاندن سران و رهبران گروههای تروریستی گردیدند. این برای نخستین بار نیست که انگلیس نسبت به گروههای تروریستی از خود خوش بینی نشان داده و راه مذاکره و مفاهمه را با آنان را در پیش گرفته است. علاوه بر نقش اساسی انگلیس در بنیاد گذاری گروه طالبان و حمایت همه جانبه از آنان ، قضیه ولسوالی سنگین در ولایت هلمند از مواردی مهم دیگری است که راز همدستی و هم پیمانی انگلیس ها با طالبان و القاعده را افشا گردانید. هم چنین ادعای اخیر سفیر انگلیس در کابل مبنی بر ضرورت یک دیکتاتور برای ایجاد ثبات و امنیت در افغانستان و حمایت جنبی سایر کشور های غربی از این نظریه و نیز حمایت از مذاکره حکومت با طالبان به و ساطت عربستان و تشویق انگلیس حکایت از واقعیت های دارد که تا دیروز بنام شایعه در محافل سیاسی و در جامعه مطرح بود. افکار عمومی بر این باور بودند که طالبان نه یک جنبش دینی ، بلکه یک پروژه سیاسی و اقتصادی است که با نقاب مذهب و دین ،از سوی انگلیس ، قدرت با تجربه استعماری ، و برخی کشور های دیگر جهت تحقق اهداف فرا مرزی غربی ها در منطقه به میدان کشانیده شده اند. در آغاز عده ای این گمانه را منسوب به ذهنیت توهم توطئه نسبت می دادند؛ اما رخداد های امروزی گواهی میدهد که شایعات دیروزی واقعیت داشته است.
در طرح تازه انگلیس ها ، که متخصص رهبر پروری و پاد شاه تراشی و مهندس پروژه سازی در جهان می باشند مشخص نشده است که این دیکتاتور جدید که بتواند افغانستان از بحران نجات بخشد دارای چه ویژگی هایی باید باشد و از کجامی توان چنین دیکتاتوری را پیدا نمود؟ تا جایی که شواهد تاریخی نشان میدهد اینست که دیکتاتور مطلوب برای غرب ، خصوصا انگلیس ها دیکتاتورانی هستند که با آنان رابطه نزدیک داشته و حتی الامکان دست آموز و فرمانبر آنان باشد ، منافع استراتژیک آنان را خصوصا در رابطه با مسایل نفتی و اقتصادی تامین کرده بتواند. زمینه و بستر لازم را برای ایجاد بازار پر رونق تجارت اسلحه فراهم بتواند.چنانچه هم اکنون حکومت های عربی در منطقه از منظر غربی ها و انگلیس ، بدون آنکه به اصول دموکراسی و رعایت قانون و مسایل حقوق بشری متعهد و پای بند باشند ، بهترین و مطلوبترین رژیم ها محسوب می شوند و آنان همیشه از لطف و توجه همه جانبه غربی ها برخوردار می باشند.
نتیجه ای که از گفته های فوق می توان گرفت اینست که غرب و انگلیس ها هیچ مشکلی با دیکتاتور ها ندارند. آنان با هر کس و نیروی که بتواند منافع فرامرزی و سیاست های استعماری شان را تامین نماید سرسازش خواهند داشت. چنانچه تا هنگامی که صدام حسین از عهده این تعامل برآمده می توانست با تمام قوا از او حمایت نمودند. اما موقعی که فاکتور های این تعامل به زیان غربی ها تغییر نمود یک لحظه هم برای او فرصت ندادند. قبل از صدام شاه ایران تا زمانی که می توانست بر اساس معادلات بین المللی و منطقه ای ژاندارم غرب در منطقه باشد ، از اوحمایت همه جانبه صورت می گرفت ؛ اما لحظاتی که دریافتند که رژیم شاه به اثر فساد و ضعف بیش از حد از ایفای چنین نقشی ناتوان گردیده است ، دست از حمایت او برداشته و کار شاه بجایی رسید که یک وجب زمین برای تدفین او در دسترس نبود. همین طور در مورد طالبان و مشرف هم این قضیه صدق می نماید. تا زمانی که طالبان با روشهای غیر انسانی خود چهره و اعتبار خود را بیش از حد زیر سوال نبرده بودند ، امریکا و انگلیس و در مجموع غرب با زیرپا گذاشتن شعار های دموکراسی خواهانه و حقوق بشری ، از طالبان حمایت نمودند و آنان را حاکمان مطلوب در افغانستان و سفیران صلح و امنیت می خواندند. ولی وقتی رسوایی و خود سری طالبان از حد گذشت در یک لحظه ورق برگشت. در مورد مشرف نیز وقتی تاریخ مصرف او و زمان بازیگری او در این پروژه به پایان رسید ، بسادگی او را وادار به استعفا و برکناری ساختند. اینک نیز همان قدرت های دست اندر کار غربی در پی آنند که یا از زمامداران فعلی کشور یک دیکتاتور مطلوب بسازند یا اینکه دیکتاتور دیگری را بر بنیاد های دموکراسی قلابی در افغانستان روی کار آورند تا طرح و برنامه استراتژیک آنان دچاروقفه نگردد. بر اساس شواهد تاریخی و روی داد های جاری ، انگلیس بعنوان طراح و پیشگام این پروژه قراردارد. چنانچه امریکایی ها هم فقط منتظر اند که زمان انتخابات داخلی شان بگذرد تا حمایت خود را از طرح پدر خوانده خود یعنی انگلیس ها اعلام نمایند.
منبع روزنامهء افغانستان
کلمات کلیدی: